loading...
بهشت و جهنم
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
♥may part of love♠ 0 144 sara
♠♠♥may part of love♠♥♥ 0 108 sara
♠♥may part of love♠♥ 0 97 sara
پيروزي درخشان برج‎هاي ايران مقابل ايتاليا 0 120 pfm1
نشانه های علاقه مندی پسر به دختر 0 194 pfm1
ابراز محبت دختر به پسر 0 154 pfm1
روابط دختر و پسر 0 144 pfm1
معایب ومحاسن چت کردن 0 116 pfm1
تحقیقات علمی در مورد عشق 0 105 pfm1
عاشق شدن چه مدت طول می کشد؟ 0 106 pfm1
نظرتان در مورد ازدواج هایی که از طریق چت یا اینترنت با هم آشنا می شوند چیست؟ 0 104 pfm1
در مورد آثار و تبعات منفی چت روم 0 92 pfm1
خیانت قشنگیست..... 0 120 pfm1
دستشویی 18 0 247 pfm1
داستان کبری 0 116 pfm1
سرباز آمريکايي 0 101 pfm1
اس ام اس لاتی 0 98 pfm1
پرسپوليس به اميد 4 ميزباني متوالي 0 95 pfm1
صبا 0 - پرسپوليس 2؛ بازگشت قرمزها به ليگ برتر 0 91 pfm1
جام قهرماني واليبال جهان به سرقت رفت 0 82 pfm1
کواچ فقط ب مرحله بعد فکر میکنیم 0 84 pfm1
معروف : میخاهیم صعود کنیم 0 68 pfm1
آقای رحمتی ! این استقلال است که می‌ماند 0 111 1919
انیمیشن بازی ایران – آرژانتین 0 78 pfm1
حقيقي و دژاگه در تيم منتخب روز دهم 0 66 pfm1
ايران - آرژانتين؛ هجومي‌ترين ديدار جام جهاني 0 78 pfm1
کواچ: در تيم ايران هيچ بازيکني نيمکت‌نشين نيست 0 70 pfm1
ايران در دومين بازي هم ايتاليا را شکست داد 0 59 pfm1
حرف دل 0 74 pfm1
سايت AFC: خط و نشان ايران براي آسيايي‌ها 0 78 pfm1
پی اف ام بازدید : 130 یکشنبه 28 دی 1393 نظرات (0)
داستان دختری که فریب خورد دختری هستم 18 ساله ؛ به خاطر اینکه تو یه خانواده ی مذهبی به دنیا اومدم ، خانوادم روی حجابم ، رفت و آمدم (اینکه سر وقت برم و سر وقت برگردم خونه) و… حساس بودن . به همین دلیل هم من هر روز با سرویس به مدرسه می رفتم و با سرویس از مدرسه بر می گشتم . تا اینکه یه روز که رسیدم خونه ، سر کوچه که از سرویس پیاده شدم ، 2 تا پسرو دیدم که کیف رو دوششون بود و کنار هم ایستاده بودن و داشتن با هم صحبت می کردن . اونا تقریبا نزدیک در خونه ی ما ایستاده بودن . یکیشون توجه منو جلب کرد و جذبش شدم ؛ اونم یه نیم نگاهی زیر چشمی به من کرد . این اتفاق دوباره چند روز بعد تکرار شد و بعد از 2 ، 3 هفته متوجه شدم روزای 2 شنبه و 4 شنبه اونا رو نزدیک خونمون می بینم . یه روز سرویس نیومد مدرسه و راننده سرویس زنگ زد به مدرسه و اطلاع داد که نمیاد . مدرسه هم یه تاکسی واسمون گرفت که بریم خونه . اما تاکسی تقریبا 2 تا کوچه بالاتر از خونمون نگه داشت و من مجبور شدم بقیه راه رو پیاده برم . وارد کوچه که شدم ، دوباره همون دو تا پسرو دیدم . همونیکه یه کمی منو جذب خودش کرده بود ، بلند و یه جوری که منم بشنوم گفت : شما که هر روز با سرویس میومدی ! چی شد پس !؟ من اولش یه کمی جا خوردم و هل کردم  اما یه چند قدمی که رفتم ، با خودم گفتم پسره خیلی پر روئه ، باید حالشو بگیرم . اما هر چی فکر کردم تو اون چند قدمی که مونده بود تا به در خونه برسم ، هیچ تیکه ی خاصی بادم نیومد که بتونم باهاش حالشو بگیرم . دست و پا شکسته در حالیکه صدام می لرزید گفتم : خب راننده سرویسمون امروز نیومده بود ! اینو که گفتم دیگه در خونه رسیده بودم ؛ درو باز کردم و رفتم خونه ؛ بعد از اون روز ، هر وقت از سرویس پیاده می شدم و اونا رو می دیدم ، پسره با احترام بهم سلام می کرد . روز اول جواب سلامشو ندادم ، اما بعدا با خودم فکر کردم که خب گناه که نمی کنه سلام می کنه ؛ جواب سلام هم که واجبه ! بنابراین از روز بعد که سلام می کرد ، منم جوابشو می دادم و می گفتم : علیک سلام . این رابطه ی کوچیک همینطوری ادامه پیدا کرد تا بعد از چند هفته یه روز که از سرویس پیاده شدم و رسیدم در خونه ، گفت : سلام . صداشو از دو قدمی پشت سرم شنیدم . هول کردم ! متوجه شدم اومده نزدیکم . با احتیاط برگشتم و گفتم : علیک سلام . گفت می تونم یه خواهشی ازتون بکنم ؟ با احترام گفتم : بفرمایین ؟ یه کاغذ تو دستش بود ، آورد جلو گفت : نه نیارین ! ازم قبول کنین . اولش فکر کردم نامه واسم نوشته ! نمی دونم چرا !؟ ولی وسوسه شدم و از گرفتم . وقتی رفتم تو خونه ، تمام فکر و ذهنم شده بود اون کاغذ ؛ شب قبل از خواب ، کاغذشو به هوای اینکه نامه است باز کردم که بخونم ؛ دیدم یه شماره تلفنه ؛ زیر کاغذ هم نوشته : یادت نره قول دادی زنگ بزنی… ! چند روزی گذشت تا اینکه دوباره جلوی در دیدمشون ؛ رو کرد بهم و گفت : قول دادی زنگ بزنی ! چی شد پس !؟ منم بدون اینکه چیزی بگم ، سرمو انداختم پایین و رفتم تو خونه . تا شب با خودم فکر می کردم که چیکار کنم تا اینکه وسوسه شدم که بهش زنگ بزنم . گوشیمو برداشتم و زنگ زدم . گوشی رو که برداشت گفت : الو ؟ تا صداشو شنیدم قطع کردم ! 1 دقیقه بعد خودش زنگ زد ، یه کمی که گوشی زنگ خورد ، دلو زدم به دریا و جوابشو دادم . فقط در حد سلام و احوال پرسی (در حد چند دقیقه صحبت) و آخرشم تشکر کرد که زنگ زدم و تمام . بعد از اون شب هر وقت می دیدمش در خونمون ، بجز سلام که قبلا هم می کردیم به هم ، چطوری و حالت خوب ؟ و… هم اضافه شد . معمولا هر چند روز در میون هم بهم زنگ می زد و حرفای معمولی می زدیم و درد دل کردن و… . تا اینکه یه روز زنگ زد گفت از یکی از دوستام ماشین گرفتم ؛ میای بریم یه چرخی بزنیم بیرون ؟ اولش منو من کردم ، ولی بعد که یه کمی باهام حرف زد ، راضی شدم . به خونوادم گفتم با دوستا میرم سینما ؛ مامانم هم گفت اشکالی نداره ، فقط اینکه سر وقت برگردم خونه . سر ساعتی که قرار بود رفتم سر کوچه ، اون با یه پراید سفید رنگ اومد جلوم ترمز زد ؛ در حالیکه صدای ضبط ماشین میومد . تیپش هم با تیپی که هر روز می دیدم خیلی فرق داشت ؛ خیلی جذاب تر به نظر می رسید . اولش یه لحظه دو دل شدم که برم یا نه ؛ یه مکس کوچیکی کردم . یهویی دو تا بوق بلند زد ! از ترس اینکه مبادا همسایه ها یا خانواده بخاطر صدای بوق بیان ببینن چه خبره تو کوچه ، سریع سوار ماشین شدم . نیم ساعتی تو خیابونا دور می زدیم و فقط حرف می زدیم . تا اینکه رفت تو یه کوچه و نگه داشت . جلوی در یه خونه آپارتمانی بودیم (2 طبقه) . گفت پیاده شو . منم بدون اینکه چیزی بپرسم پیاده شدم . بدون اینکه چیزی بگه رفت در خونه رو باز کرد ؛ منم نمی دونم چرا !؟ ولی بدون اینکه چیزی بگم رفتم تو خونه ! وارد خونه شدیم و رفت در طبقه اولو باز کرد . برام شربت آورد . خوردم و… ! دیگه چیزی متوجه نشدم ! تا اینکه تو ماشینش دوباره به هوش اومدم . سر کوچمون بودیم . هوا خیلی تاریک بود ! داشت تکونم می داد که بیدار بشم . گفت رسیدیم خونه ؛ پاشو برو تو خونه ! سرم درد می کرد . در ماشینو که باز کردم ، کمرم درد گرفت . به زور از ماشین پیاده شدم ؛ حالت تهوع داشتم و سرم هم کمی گیج می رفت . بدون اینکه چیزی بگه ، در ماشینو بست و گازو گرفت و رفت . وقتی رسیدم خونه ، پدر و مادرم به شدت نگران بودن ! باورم نمی شد ! من ساعت 5 بعد از ظهر از خونه اومده بودم بیرون ، در حالیکه الان ساعت 11 شب بود ! نفهمیدم اون شب چطوری گذشت و… ؛ ولی فرداش که بیدار شدم ، احساس تغییر می کردم . نمی دونم چرا ، ولی دلهره ی شدیدی داشتم ؛ از چی نمی دونم ! ولی عذاب وجدان داشتم . به شدت احساس گناه می کردم که چرا از اعتماد مادر و پدرم سوء استفاده کردم و با یه پسر قریبه رفتم بیرون ! اصلا متوجه می شدم ! این اتفاقات از اول تا آخر ، از لحظه ی دیدن اون پسر تا دیشب ، یه لحظه مثل برق از جلوی چشام رد شد ! اصلا متوجه نمی شدم ! من که همچین آدمی نبودم که بخوام با یه پسر غریبه بیرون برم ! متوجه نمی شدم چرا اینقدر ساده گول خوردم . از شدت احساس گناه ، موضوعو از اول تا آخرش با مادرم در میون گذاشتم . بعد از پی گیری های خانوادم و… ، متوجه شدم که اون پسر به همراه چند تا مرد بزرگ ، بهم تجاوز کرده بودن اون شب ! و منو با شربتی که قبلش تو همون خونه بهم داده بودن ، بیهوش کرده بودن ! پدرم رفت شکایت کرد و… ! دیگه اون دو تا پسرو جلو خونمون ندیدم ؛ اون خونه ای هم که توش رفته بودیم ، اصلا کسی ساکن نبود ! شماره پلاک ماشین رو هم که نداشتیم… ! برگرفته از یک داستان واقعی
پی اف ام بازدید : 589 یکشنبه 28 دی 1393 نظرات (1)
 !با چند دختر جوان رابطه خیابانی داشتم و آنها را با وعده های دروغین خام کرده بودم. من همیشه نصیحت های مادرم را به مسخره می گرفتم و می گفتم مرا به حال خود بگذارید تا روزهای خوش جوانی ام را سپری کنم و …! اما راست می گویند که دست روی دست بسیار است چون با موضوعی روبه رو شدم که فهمیدم پاکی و عفت بهترین و گران بهاترین گوهر وجود آدمی است.پسر جوان در دایره اجتماعی کلانتری جهاد مشهد گفت: سرتان را به درد نیاورم من و ۲ تن از دوستانم با پول تو جیبی که در اختیار داشتیم هر روز در خیابان ها به دنبال دختران و زنان بزک کرده ای راه می افتادیم که درصدد بودند جیب هایمان را خالی کنند. حدود ۲ هفته قبل، یکی از دوستانم با آب و تاب برایم تعریف کرد که با دختری باکلاس آشنا شده است و ارتباط زیادی باهم دارند. دوستم با این حرف ها مرا نیز وسوسه کرد تا از آن دختر خانم سوءاستفاده کنم. او یک روز با آن دختر قرار گذاشت و مرا نیز در ویلای پدرش مخفی کرد. طبق نقشه ای که در سر داشتیم قرار بود وقتی آن دختر جوان به داخل باغ آمد من نیز …! پسر جوان نفس عمیقی کشید و با حالتی تأسف بار افزود: داخل باغ منتظر دختر خانم بودیم که دوستم گوشی تلفن همراه خود را روشن کرد و گفت: از ارتباط خود با آن دختر فیلمبرداری کرده است. در این لحظه با لبخندی گوشی را از دست او قاپیدم تا آن تصویر کثیف را ببینم؛ اما وقتی دقیق نگاه کردم، متوجه شدم آن دختر جوان خواهر خودم است که …! کنترل خودم را از دست دادم و بدون آن که چیزی بگویم با دوستم درگیر شدم. من او را حسابی کتک زدم. دوستم نیز مقاومت می کرد و با میله ای که در دست داشت آن چنان ضربه ای به بدنم زد که استخوان دستم خرد شد و دچار مشکل جدی شدم. الان دست راستم از کار افتاده است و حس و حرکتی ندارد. پسر جوان قطرات اشک را از روی صورتش پاک کرد و گفت: حالا می فهمم دخترانی که طعمه هوس های شیطانی من شده اند خانواده دارند و بی احترامی به ناموس مردم یعنی زیرپا گذاشتن ناموس خود آدم! من از تمام جوان ها خواهش می کنم غیرت داشته باشند و ایام جوانی خود را با گناه و معصیت آلوده و سیاه نکنند.گردآوری: تهران۹۸منبع: بوتیا
پی اف ام بازدید : 273 پنجشنبه 20 آذر 1393 نظرات (0)
هرساله دومین سه شنبه جولای مردم در خارج از خط قطار در شهرستانی واقع در کالیفرنیا میزبان یک رویداد عجیب هستند داستان از این قرار است که مردی ثروتمند در 30 سال پیش در داخل قطار به سمت بار قدم میزند و همانطور که از پنجره به بیرون نگاه میکند با خود عهد میکند که به بهترین نمایش باسن از بیرون قطار یک نوشیدنی رایگان جایزه بدهد. امسال هم حدود 1000 نفر در مراسم مونینگ حاضر بودند و جالب اینجاست که قطار با بوق ممتد عبور خود را اعلام میکند و حتی از سرعت خود میکاهد واقعا شاید از کمبود تمدن و پیشینه باشه که دست به برگزاری چنین مراسمی میزنند و شاید هم به خاطر سر خوش بودن بیش از حد!!!
پی اف ام بازدید : 110 پنجشنبه 20 آذر 1393 نظرات (1)
گامهای اولیه دوستی هایی که امروزه رواج دارند : رابطه ای بر مبنای دوستی: یک نگاه، یک پروژه دانشجوئی، محل کار، دانشگاه، مسیر رفتن به مدرسه، اتوبوس مترو تاکسی، اینترنت، خرید و فروش، اس ام اس اشتباه، خیابان، کوچه و … به هر حال در زمان و مکانی یا بر حسب اتفاق جرقه آشنایی زده میشود و به نوعی آغاز رابطه دوستی بین دو جنس مخالف. مسلما اول هر رابطه ای خوب است و ارتباطات زیاد. با گذر زمان و به میان آمدن احساسات رنگ رابطه تغییر میکند چون دو طرف هدف مشخصی از رابطه دوستی ندارند عموما حجم بالای احساسات را در همان ابتدای رابطه بکار میگیرند تا کم کم احساسات فی مابین دو طرف باعث وابستگی شود برخی ها این وابستگی احساسی را با دوست داشتن و عاشق شدن اشتباه میگیرند همچنان رابطه را ادامه داده تا این وابستگی جای خود را به عادت کردن داده حرفهای تکراری و …   رابطه بر مبنای شناخت بیشتر برای ازدواج (پیشنهاد رابطه جنسی از سوی پسر): آقا پسری با دختر خانمی قرار می گذارند تا برای ازدواج همدیگر را بیشتر بشناسند، یکی از ترفندهایی که معمولا پسرها برای دستیابی به یک دختر بکار میگیرند بازگو کردن جملات زیر است: دوست دختر قبلی من بهم خیانت کرد، با من صادق نبود، تو با بقیه دخترها فرق داری، تو دختر پاکی هستی و من به خاطر پاکی تو رو انتخاب کردم. اگر از این پسر بپرسی چرا شما را دوست دارد جوابهای زیر را خواهید شنید: دوست داشتن که دلیل نمی خواد، نمیدونم چرا اینقدر دوست دارم، چون تو با بقیه دخترا فرق داری و … مدتی کم از رابطه به اصطلاح شناخت برای ازدواج می گذرد ادعای دوست داشتن دو طرف به میان می آید و پسر از دختر درخواست رابطه جنسی دارد. دلایلی که به میان می آورند عبارتند از: تو اگر من رو واقعا دوست داری باید این رابطه رو با من داشته باشی، تو منو درک نمیکنی من پسرم بهم فشار میاد اگر منو درک میکردی نیازهایم هم برات مهم بود، من و تو متعلق به هم هستیم حتما که نباید اسممون تو شناسنامه هم باشه که بتونیم رابطه جنسی پیدا کنیم، قبل از ازدواج باید با هم رابطه جنسی داشته باشیم که بفهمیم میتونیم پاسخگوی نیازهای جنسی هم باشیم یا نه، تو حتما منو دوست ندرای که پیشنهاد رابطه جنسیم رو رد میکنی. این شرایطی است که متاسفانه دیر یا زود اکثر دختران در روابط دوستی با آن مواجه می شوند من قصد دارم تا با ارائه مطالب ذیل در این زمینه راهنمای این دسته از دختران باشم. اولا: یک پسر چرا شما را برای ازدواج انتخاب کرده: مسلما اکثر پسرها فردی را برای ازدواج انتخاب میکنند که طبق گفته خودشان دختر پاکی باشد این موضوع را بارها به دختر بازگو می کنند که تو با بقیه دخترا فرق داری تو دختر پاکی هستی حال سوال اینجاست به نظر شما آیا اگر پسری به پاکی شما ایمان داشته باشد به خود اجازه میدهد تا بواسطه لحظاتی لذت این پاکی زیر پا گذاشته شود؟ دوم: پسرها عموما در پیشنهادات رابطه جنسی خود به دخترها می گویند اگر من رو دوست داری باید به نیازم پاسخ دهی و اگر این کار را نکنی یعنی من رو دوست نداری. سوال اینجاست چرا یک دختر باید با زیر پا گذاشتن عفاف و پاکی خود دوست داشتن خود را به اثبات برساند؟ چرا یک پسر با خویشتن داری و جلوگیری از شهوت و هوس خود دوست داشتن خود را نشان ندهد؟ مگر نه اینکه ادعای دوست داشتن دارد و آیا به این فکر کرده اید که چطور میشود به یک پسر که قادر نیست جلوی نفس خو د را بگیرد برای زندگی تکیه کرد؟ مهم ترین فاکتور: بیش از ۹۰ درصد از روابطی که در آن رابطه جنسی بوجود می آید ازدواج صورت نمیگیرد. بیش از ۹۵ درصد از پسران هرگز راضی نمی شوند با کسی که رابطه جنسی به صورت کامل داشته اند ازدواج کنند. این خاصیت مردان است این در وجود اکثر مردان قرار داده شده است. گرایشهای احساسی پسران پس از رابطه جنسی جای خود را به گرایش جنسی میدهد و فقط بعد از اولین رابطه جنسی رابطه دوستی شما بواسطه انجام رابطه جنسی ادامه می یابد. یک پسر جذب دختری می شود که دیرتر به او راه دهد نه اینکه خود را کامل در اختیار او قرار دهد البته در مورد ازدواج. و اکثر روابطی (۹۰ درصد) که در آن رابطه جنسی بوجود می آید سرانجامی در پی ندارد. این دست هیچ مردی نیست؛ این در ناخودآگاه پسران نهفته است و غالبا آن دسته از روابطی هم که در آن رابطه جنسی بوجود می آید و به ازدواج ختم می شود به دلایلی همچون (باردار شدن، جلوگیری از آبرو ریزی و…) و حتی اگر چنین هم نباشد در زندگی زناشویی دچار مشکل می شوند. شاید شما فکر کنید دوست پسر شما متفاوت باشد مسلما اگر تجربه کنید پی به محتویات این مقاله خواهید برد. قانونگذاری در روابطی که برای شناخت بیشتر جهت ازدواج میباشد : هیچ اشکالی ندارد برای شناخت بیشتر جهت ازدواج ارتباط سالمی وجود داشته باشد اما باید فراموش نکنیم که این رابطه با رابطه دوستی تفاوت دارد و قوانین خاص خود را دارد اولا مدت زمان باید تعیین شود که حداکثر ۲ ماه میباشد چون شناخت کامل هیچوقت حاصل نمی شود. با گفتگوی تلفنی زیاد با ارتباط از طریق چت نمی توان به شناختهای اولیه دست یافت و متاسفانه احساساتی که بر دو طرف حاکم می شود هر دو را از شناخت درست منحرف میکند. برای همین به این فکر کنید که پس از این دو ماه ممکن است به این نتیجه برسید که معیارهای یکدیگر را ندارید. فاکتور مهم: هر زمان فکر انتخاب همسر برای ازدواج هستید باید معیارهایتان مشخص شده باشد (حتما مکتوب باشد) و این معیارهای ثابت شده باشد یعنی باید به سنی رسیده باشید که معیارهای شما برای انتخاب همسر تغییر نکند هر چند که ازدواج سن مشخصی ندارد اما عموما در پسرها سن ۲۶ تا ۳۰ سالگی سنیست که معیارها ثابت شده و در دختران سن ۲۴ تا ۲۷ . البته این شرایط سنی در همه افراد یکسان نیست چرا که بلوغ فکری و رفتاری فرد نیز در این روند موثر است. قبل از به میان آمدن احساسات طرف مقابل را با معیارهای خود مقایسه کنید. نکته بعدی شهوت در وجود هر مردی پر رنگ است و در وجود زنان هم وجود دارد اما در مردان غریزه جنسی جلو تر از احساسات و در زنان بالعکس است به همین دلیل دختران در صورتی رابطه جنسی برقرار میکنند که واقعا حس کنند از روی دوست داشتن است اما پسران اینگونه نیستند. از اینرو غریزه جنسی میتواند یکی از دلایل پر رنگ ازدواج مردان باشد که گاها خود از آن بی اطلاعند اما امریست طبیعی. در رابطه ای که برای شناخت است صحبت راجع به مسایل جنسی مناسب نیست، در این زمینه باید در دوران نامزدی صحبت کرد (نامزدی قبل از عقد) نکته مهم اینکه سعی نکنید موقعیت و وجه اجتماعی طرف مقابل شما باعث بشود تا هویت فردی وی را نادیده بگیرید شما در زندگی با هویت فردی آن طرف روبرو هستید نه وجه و موقیعت اجتماعی طرف مقابل (هر انسان دو شخصیت اجتماعی و فردی دارد که متاسفانه در اکثر آدمها تفاوت رفتاری و گفتاری بین این دو هویت زیاد است بعنوان مثال یک استاد دانشگاه، یک دکتر، یک شخصیت برتر اجتماعی دارای وجه اجتماعی مناسبی است شاید رفتارهای مودبانه و با کلاسی در اجتماع از خود نشان دهد اما در منزل یا در حین عصبانیت هویت فردی آن باعث بشود تا الفاظ یا رفتارهای نامناسبی از خود نشان دهد). مورد بعدی اگر هدف یک پسر ازدواج باشد هر چه زودتر خانواده را در جریان میگذارد حتی اگر شرایط آن مهیا نبود مسلما قرار نیست آدم منتظر بماند تا همه شرایط ایده آل برایش فراهم شود چون اگر منتظر این زما ن بماند شاید چند سالی به طول بینجامد و هیچکس انتظار ندارد که از همان اول زندگی هر پسر صاحب خانه صاحب اتومبیل دارای مدرک و شغل مناسب و … باشد. ادامه رابطه شناخت باید با اطلاع خانواده ها باشند چرا که خانواده نقش مهمی د
درباره ما
Profile Pic
این وبلاگ برای شادی و تفریح شما عزیزان دررست شد پس با خواندن مطالب و خنده های شیرین خودتون ما را خوشحال کنید.یادتون هم نره در انجمن ما عضو بشید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آمار سایت
  • کل مطالب : 90
  • کل نظرات : 51
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 63
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 24
  • باردید دیروز : 66
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 131
  • بازدید ماه : 376
  • بازدید سال : 1,076
  • بازدید کلی : 37,113